- فرض کردن
- انگاشتن، پنداشتن
معنی فرض کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- فرض کردن
- پنداشتن، گمان کردن، واجب دانستن
- فرض کردن
- هنگاردن انگاردن انگاشتن
- فرض کردن
- Assume, Postulate, Suppose
- فرض کردن
- assumir, postular, supor
- فرض کردن
- предполагать , предполагать
- فرض کردن
- annehmen, postulieren
- فرض کردن
- zakładać, postulować, przypuszczać
- فرض کردن
- припускати , постулювати
- فرض کردن
- asumir, postular, suponer
- فرض کردن
- assumer, postuler, supposer
- فرض کردن
- assumere, postulare, supporre
- فرض کردن
- aannemen, postuleren, veronderstellen
- فرض کردن
- मान लेना , अनुमान लगाना , मानना
- فرض کردن
- mengasumsikan, mengajukan, mengira
- فرض کردن
- يفترض , افترض
- فرض کردن
- להניח , לשער , להניח
- فرض کردن
- 仮定する , 仮定する
- فرض کردن
- varsaymak
- فرض کردن
- kudhani
- فرض کردن
- สมมติ , สมมุติ , สมมติว่า
- فرض کردن
- অনুমান করা , ধরতে
- فرض کردن
- فرض کرنا , قیاس کرنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گستردن فرش بر زمین، گستردن
به وام گرفتن چیزی از کسی، وام گرفتن
داخل کردن چیزی درون چیزی یا جایی، گستردن، ریختن، پایین آوردن، چیدن یا ریزانیدن بار درخت یا گل
نشان دادن، به آگاهی رساندن، سنجیدن، درخواست کردن
قصد کردن، ظلم کردن تعدی کردن، کینه ورزیدن
پیش آوردن، فراز آوردن، پیش آوردن، دست دراز کردن دست، برگزیدن انتخاب کردن، برانگیختن تحریک کردن، بستن (در)
بوب گستردن، آژیانه کردن گستردن فرش در کف اطاق، کف اطاق یا حیاط را با آجر کاشی یا موزائیک پوشاندن
اختلاف نهادن تشخیص دادن امتیاز دادن
داخل کردن چیزی را در جایی یا در چیزی، فرو افکندن انداختن، بیرون ریختن خالی کردن، خاموش کردن (چراغ و مانند آن)